مارکس در ساحل: داستانی فراموش‌شده از مدرسۀ تابستانی کمونیست‌های شورشی یوگسلاوی

جاناتان بوسفیلد

شروین طاهری

ارنست و کارولا بلوخ در تفرجگاه کورچولا
در کنار ساحل جنوبی کورچولا، مدرسۀ تابستانی پراکسیس سفت‌وسخت به اصول سوسیالیستی پایبند بود، از مارکسیسم دفاع می‌کرد و علیه ظهور «بورژوازی کمونیستی» بوروکرات‌های حزبی می‌نوشت. اردوگاه کورچولا برای چند تابستان با آفتاب آزاد سوزانش میزبان متفکران چپ‌گرای اروپایی بود – تا اینکه مقامات یوگوسلاوی در نهایت آن را تعطیل کردند.
در آغوش آب‌های مخملین دریای آدراتیک کروواسی، شهر محصور در دیوارهای کورچولا قرار دارد که بیشتر به‌خاطر بندرگاه‌های پر از قایق‌های تفریحی، بوتیک‌های شیک و قیمت‌های سرسام‌آورش شناخته می‌شود. باور این مسئله دشوار است که این دامگاه جذاب گردشگری مدیترانه‌ای به‌ناگاه نوع بسیار متفاوتی از گردشگران را به خود جلب کند: برخی از قدرتمندترین و بلندمرتبه‌ترین مارکسیست‌هایی که اروپا به خود دیده است.
از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۴، مدرسۀ تابستانی کورچولا میزبان گردهمایی ده‌روزۀ فلاسفه، جامعه‌شناسان و دانشجویانی بود که رشد چپ اروپایی را طی یکی از پرتلاطم‌ترین دوران‌های تاریخی‌اش ترسیم می‌کرد. با اینکه این مدرسۀ تابستانی برای رهبران کمونیست یوگسلاوی به شکل خطرناکی بدعت‌گذارانه به نظر می‌رسید، اما محل گردهمایی روشنفکرانه‌ای بود که متفکران مؤثر شرق و غرب را در خود جمع می‌کرد. گذراندن تعطیلات در کنار ساحل با حس نیروبخش آزادی فکری ترکیب می‌شد تا این مدرسۀ تابستانی به شرکت‌کنندگانش اتوپیایی ارائه دهد که در آن خورشید و رفاقت سوسیالیستی تضمین می‌شد – تا اینکه مقامات از بدعت‌های آن به تنگ آمده و آن را بستند.
یکی از دلایلی که تندروهای یوگسلاوی این‌قدر دیر مدرسه را تعطیل کردند، شهرت بین‌المللی درخشان آن بود. شرکت‌کنندگان در طی سال‌ها شامل پدرخوانده‌های چپ نو، هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس، و چهره‌هایی می‌شدند که الهامات انقلاب‌های دانشجویی می ۶۸ را تدارک می‌دیدند، مانند هانری لوفور استاد جامعه‌شناس فرانسوی. همچنین رهبران برجستۀ دیگر زمینه‌ها مثل اریک فروم روان‌شناس و آ.جی. آیر فیلسوف پوزتیویست بریتانیایی هم به مدرسه جذب می‌شدند.
مدرسه را انتشارات پراکسیس، مجلۀ نظری مارکسیستی تأسیس‌شده به‌دست روشنفکرانی از زاگرب و بعدها پایتخت جمهوری فدرال یوگسلاو کرواسی، سازماندهی می‌کردند. پراکسیس با جذب متفکران از دیگر دانشگاه‌های یوگوسلاوی از همه شاخص‌تر دانشگاه بلگراد، از همان ابتدا مرزهای تحمل رژیم را به چالش کشید. هرچند مجلۀ پراکسیس تا حد بسیاری از راه مستقل یوگوسلاوی به‌سوی سوسیالیسم استقبال می‌کرد، مسیری که با سیاست خودمدیریتی کارگری به‌عنوان نمونه‌ای شاخص معرفی شده بود، اما ظهور «بورژوازی کمونیستی» بوروکرات‌های حزبی را به نقد می‌کشید. پراکسیس همچنین به شکاف اجتماعی حاصل از اصلاحات بازار  که در دهۀ ۱۹۶۰ در یوگسلاوی سرعت گرفته بود نیز بی‌اعتماد بود، یعنی زمانی که کالاهای مصرفی در اولویت قرار گرفت، رقابت بازار تشویق شد و طبقۀ مدیران تکنوکرات جدید ظاهر شدند. پراکسیس همچنین با ارائۀ نقد چپ‌گرایانه از دولت سوسیالیستی موجود، با چپ رادیکال اروپای غربی که اعتراض به سرمایه‌داری غرب را با شک به عملکرد سوسیالیسم دولتی در کمونیسم شرقی می‌آمیخت، نظری مشترک یافت.
سخنرانی مارکوزه در مدرسۀ تابستانی ۱۹۶۸
اسلوبودان اشنایدر[1] و آنته رومورا[2] با مارکوزه بحث می‌کنند
ایدۀ مدرسۀ تابستانی از اهمیت فزایندۀ ساحل آدریاتیک در صحنۀ تفریحی یوگسلاوی و این واقعیت انکارناپذیر بیرون آمد که همگان می‌خواهند در تابستان به کنار دریا بروند. استادان دانشگاه زاگرب و بنیان‌گذاران پراکسیس، میلان کانگرگا[3] و رودی سوپک[4] در کنار کورچولا خانه‌ای تابستانی داشتند و فکر کردند کورچولا محل ایده‌آلی برای ترکیب‌کردن مجادلات نظری با پی‌جویی سرگرمی‌هایی لذت‌آورتر است. چند سال اول مدرسه تا حد بسیاری به کادر آموزشی دانشگاه محدود بود اما کورچولا خیلی زود به محلی برای استادان و دانشجویان چپ‌گرا تبدیل شد که حمام آفتاب می‌گرفتند، شراب می‌نوشیدند و دربارۀ معنای زندگی گفتگو می‌کردند.
لینو ولیاک[5] که حالا استاد فلسفه دانشگاه زاگرب در واحد علوم انسانی است، از سال ۱۹۷۰ تا آخرین سال یعنی ۱۹۷۴ پنج‌بار به این مدرسه رفت. «بلافاصله بعد از تمام‌کردن سال اول تحصیلم به‌عنوان دانشجوی فلسفه و جامعه‌شناسی، به‌همراه گروهی از دوستان با قایق از اسپالت حرکت کردیم و به آنجا رفتیم». او به یاد می‌آورد «در چادری در اردوگاه محلی خوابیدیم. همین‌کار را در سال‌های بعد نیز انجام دادیم. گاهی در هوای آزاد و زیر درختان می‌خوابیدیم، گاهی در قایق یا جاهای دیگر. تنها در آخرین سال بود که ده نفر از ما یا شاید هم بیشتر، در اتاقی اجاره‌ای خوابیدیم. به‌خصوص زندگی جمعی و گروهی فشرده بود: «آدم به‌قدر کافی نمی‌خوابید و بعد از سخنرانی و بحث به ساحل می‌رفتیم و روی تراس‌های رستوران‌ها می‌نشستیم (استادان‌مان دائماً شیشه‌های کهنۀ شراب می‌آوردند و به ما مقداری پول می‌دادند تا بتوانیم چیزی بخوریم). ما می‌توانستیم نه‌تنها به شکل غیررسمی با استادان خودمان که با مهمترین نام‌های جهان فلسفه، از ارنست بلوخ ]فیلسوف مارکسیست آلمانی[ تا یورگن هابرماس ]جامعه‌شناس و پدرخواندۀ نظریۀ انتقادی[ معاشرت کنیم».
کارگردان سینما رایکو گرلیچ[6] تقریباً هر سال به‌عنوان یک نوجوان و بعد جوان بالغ به‌خاطر پدرش، فیلسوف اهل زاگرب دانکو گرلیچ، یکی از بنیان‌گذاران مکتب پراکسیس، به مدرسۀ تابستانی می‌رفت. او خاطره‌نگاری سینمایی نامعمول یک جرعه دیگر برای جاده[7] را در اکتبر سال ۲۰۲۱ با انتشارات برگهام منتشر کرد. او می‌گوید «دورۀ فوق‌العاده سرگرم‌کننده‌ای بود. آنجا بسیاری از نقاشان، فلاسفه، نویسندگان جوان هم‌نسل من و استادان مسن‌تر حاضر بودند. برای همگی‌شان مدرسۀ تابستانی معرف گرامی‌داشتن زندگی بود. آنها جلسات سه ساعته صبحگاهی داشتند و برخی مباحث در انتهای عصر انجام می‌شد. اما وای از آنچه میان این دو زمان می‌گذشت! آن ناهارها! آن فوتبال‌بازی‌کردن‌ها! هرکس که به کورچولا می‌آمد، حتی چهره‌های جدی بین‌المللی، پس از گذراندن فقط چند ساعت در مدرسه تابستانی احساس راحتی می‌کردند. می‌کوشیدند میان زندگی که  در جزیره تجربه می‌کردند و نظریاتی که درباره‌اش بحث می‌کردند ارتباطی بسازند. ترکیب‌کردن نظریه و زندگی دلیل اصلی آمدن‌شان بود».
بیهوده نبود که مارکسیست فرانسوی هانری لوفور به مادر گرلیچ، اوا ( پس از گردشی خاص و لبی ترکردن ) گفت مدرسۀ تابستانی «سوسیالیسم دیونوزوسی» در عمل است – ترکیبی عالی از نظریۀ پیشرو و زندگی نیکی که قرار بود به آن منجر شود.
ایوو کواچیچ[8] جامعه‌شناس در جمع‌بندی کورچولا در کتاب خاطراتش که به سال ۲۰۰۷ منتشر شد، مدرسۀ تابستانی را اینگونه توصیف می‌کند «کندویی پرجنب‌وجوش با مردمان جوانی از تمام نقاط جهان … جلسات هم در داخل و هم در هوای آزاد برگزار می‌شوند و بحث‌ها دور کافه‌ها و رستوران‌ها یا در کنار ساحل تا پاسی از شب ادامه دارند … این مدرسه ادامۀ آنچه در پردیس‌های دانشگاهی برکلی، پاریس و برلین رخ می‌داد بود، تنها در مقیاسی کوچک‌تر».
کوستاس اکسلوس[9] و اویگن فینک[10]  ۱۹۶۸
درواقع پراکسیس هاله‌ای از میوۀ ممنوعه داشت – پدیداری که ازسوی رژیم تحمل می‌شد هرچند با بسیاری از جزئیاتش مخالفت داشت – که به دانشجویان یوگسلاو و به همان اندازه هم‌قطاران غربی‌شان کمک می‌کرد حس کنند در نوعی انقلاب درگیرند. شماری از روشنفکران سرکش از بلوک شرق نیز در سال‌های اولیه به مدرسۀ تابستانی می‌آمدند ( از جمله کارل کوسیک[11] فیلسوف اهل چک، آگنس هلر[12] مجار و لشک کولاکفسکی[13] لهستانی )، هرچند دیدگاه انعطاف‌پذیر پراکسیس به مارکسیسم از طرف دولت‌های بلوک شرق با تردید عمیقی نگریسته می‌شد. به‌ویژه مسکو از حمله پراکسیس به جزمیات شوروی متنفر بود و به رهبر یوگسلاوی یوسیپ بروز تیتو  پیشنهاد می‌کرد شاید بستن پراکسیس بتواند به روابط (غالباً پرتنش) میان دو کشور کمک برساند.
نقطه عطفی در می سال ۱۹۶۸ سر رسید وقتی ناآرامی‌ها در فرانسه تأثیری برق‌آسا بر چپ جهانی گذاشت. با ریختن دانشجویان چپ‌گرا به خیابان‌های پاریس و دست از کار کشیدن کارگران اعتصابی در کارخانه‌ها، لحظه‌ای به نظر رسید انقلاب ضدسرمایه‌داری در دسترس قرار گرفته است ( هرچند رئیس‌جمهور محافظه‌کار شارل دوگل خیلی زود کنترل را به‌دست گرفت). اعتصاب دانشجویان در بلگراد در ماه ژوئن همان سال نارضایتی گسترده از حرکت کمونیسم یوگسلاوی به‌سوی اقتصاد بازار را نمایان کرد. بسیاری از استادان همکار با پراکسیس به اعتراضات پیوستند. موضوع آن سال مدرسۀ تابستانی، یعنی «مارکس و انقلاب» قصد داشت از آنچه نویدبخش تحقق انتظار طولانی‌مدت برای تغییر بود، بهره ببرد.
جمع کارگردانان در مدرسۀ تابستانی ۱۹۶۸
این خوشبینی متحمل ضریه سختی شد وقتی در ۲۱ آگوست همان سال (۱۹۶۸) خبر رسید پیمان ورشو به چکسلواکی یعنی جایی که رهبر کمونیست چکسلواکی آلکساندر دوبچک برنامه‌ای از اصلاحات آزادی‌خواهانه را در دورۀ موسوم به «بهار پراگ» به اجرا گذاشته بود، حمله کرده است. درواقع این تغیرات مسکو را رنجانده بود و نیروی نظامی به سرعت اعزام شد. این تهاجم گواهی بود که حداقل در بلوک شرق هرگونه تلاش برای دمکراتیک‌کردن سوسیالیسم احتمالاً با تانک‌های شوروی تنبیه می‌شود. این رخداد ضربۀ مهلکی به رایکو گرلیچ وارد کرد و او پس مدتی تحصیل در مدرسۀ سینمایی مشهور FAMU (فامو) پراگ به خانه‌اش در کرواسی بازگشت. «من آن لحظه را خوب یادم است. با صدای پدرم در حدود ساعت پنج یا شش صبح از خواب پریدم که می‌گفت «روس‌ها در پراگ هستند!» در چند ساعت بعد مدیران مدرسۀ تابستانی جمع شدند و نامۀ سرگشاده اعتراضی نوشتند، به یادم هست صف طولانی از مردم برای امضای آن شکل گرفته بود. و من درست کنار بلوخ و لوفور ایستاده بودم! همیشه به شوخی می گفتم این نزدیک‌ترین رابطه‌ام با تاریخ فلسفه بود. بعدتر در همان روز به سرعت خود را به زاگرب رساندم تا ببینم می‌توانم پروازی برای بازگشت به پراگ بیابم یا نه».
هربرت مارکوزه و هاینز لوباز[14] مشغول قدم‌زدن از کنار خانه فرهنگ کورچولا
شرکت‌کنندگان کشورهای بلوک شرق از پی اتفاقات سال ۱۹۶۸ حضور در مدرسۀ تابستانی هردم دشوارتر یافتند. اما برای چپ غربی کورچولا به‌عنوان جایی که نسل پس از ۱۹۶۸ شبکه‌سازی می‌کرد و ایده‌هایش را به بحث می‌گذاشت، اهمیت بیشتری پیدا کرد. مردم کورچولا همچنان به استقبال از مدرسۀ تابستانی ادامه دادند زیرا در انتهای ماه آگوست برگزار می‌شد یعنی وقتی فصل گردشگری معمول رو به پایان می‌گذاشت. ورود چپ‌گرایان دوست‌داشتنی و اهل نوشیدن کاملاً مورد استقبال بود.
آنته لشایا[15] (متولد کورچولا» و استاد بازنشسته اقتصاد که دوران بازنشستگی خود را وقف مستند‌سازی جنبش پراکسیس کرده است (این آرشیو به لطف تومیسلاو مداک[16]، متفکر نسل جوان زاگرب دیجیتالی شده است)  می‌گوید «واکنش مردم محلی تا جایی که به یاد می‌آورم بسیار مثبت بود. من دانشجویان اهل کورچولا را می‌شناختم که برای تعطیلات به خانه می‌آمدند و جلسات مدرسۀ تابستانی را با هیجان بسیار دنبال می‌کردند. حتی وقتی مقامات بالادست می‌گفتند مدرسه باید لغو شود، شهردار شهر همواره هر تلاشی از این دست را رد می‌کرد. سازمان امنیت یوگسلاوی به احتمال بسیار تماشاگران خود را به کورچولا می‌فرستاد، اما پلیس محلی با نهایت دقت و احتیاط رفتار می‌کرد و هرگز علاقه ویژه‌ای به نظارت بر کارهای مدرسه نشان نمی‌داد».
آسیا و گایو پترویچ[17] در کورچولا
لینو ولیاک رویکرد کورچولا را به تاریخ و موقعیت‌اش به‌مثابۀ «قلمروی پارتیزانی» نسبت می‌دهد: منطقه‌ای که میزبان و حامی جنبش مقاومت کمونسیتی بود، جنبشی که نخست دربرابر اشغالگران ایتالیایی و بعد آلمانی در جنگ دوم جهانی مبارزه کرد. «از یک طرف مردم محلی به ما با همدلی می‌نگریستند، اما از طرف دیگر ماموران دولتی محلی نمی‌توانستند بفهمند چطور کسانی می‌توانند از خود رژیم حاکم کمونیستی چپ‌تر باشد. در کورچولا نوعی عدم اعتماد وجود داشت، اما بیشتر به معنای کوشش برای فهم ما به‌عنوان کودکانی که گمراه شده‌اند و نه به‌عنوان دشمنان ارزشهایی که جامعه بدان‌ها باور داشت».
مدرسه و مجله که هردو خارهایی در پهلوی رژیم بودند رسماً در سال ۱۹۷۵ تعطیل شدند. این دورانی بود که هرنوع مخالفت به شکل خاموش سرکوب می‌شد: جنبش خودگردان کرواسی در انتهای سال ۱۹۷۱ سرکوب شد، رهبر آزادی‌خواه حزب کمونیست صربستان یک سال بعد ناپدید شد. قانون اساسی تازه ( که به شکل حیرت‌آوری غامض بود) که در سال ۱۹۷۴ ابلاغ شد، قرار بود به تمام بحث‌ها پیرامون آینده سوسیالیسم یوگسلاوی مُهر پایان بزند، و هیچ نظر انتقادی از هیچ جناحی تحمل نمی‌شد. درحالی که اعضای زاگربی پراکسیس در مشاغل خود باقی ماندند، برخی از هم‌قطاران بلگرادی از دانشگاه اخراج شدند، که به اعتراضات بین‌المللی و ترس از سرکوب بیشتر منجر شد. کوشش‌هایی برای احیای مدرسۀ تابستانی کورچولا در جزیره ویس و دوبروونیک به عمل آمد اما با  توقف انتشار مجله پراکسیس، تأثیر مدرسه مثل قبل نبود.
اما تاریخ‌نگاری مدرن کرواسی به شکل بحث‌برانگیزی نتوانسته است اهمیت شایستۀ جنبش پراکسیس را نشان دهد. پراکسیس به‌عنوان دقیقه‌ای چپ‌گرا و ضدناسیونالیست در تاریخ روشنفکری کشور، به آسانی در روایت‌های وطن‌پرستانه معاصر جای نمی‌گیرد. اما علاقه به پراکسیس در اروپای آسیب‌دیده از بحران‌های مالی و بی‌ثباتی سیاسی احیا شده است. ولیاک می‌گوید در میان جوانان «علاقه به این میراث ]ضدسرمایه‌دارانه[ به شکل قابل‌ملاحظه‌ای روبه‌فزونی است، و اطمینان کاملی وجود دارد که بسیاری از آنان درس‌های مهمی از آن سنتی خواهند آموخت که به حاشیه‌رانده‌ تصور می‌شود». برای بسیاری از مردم – و نه فقط چپ‌گرایان – اشتیاق تازه‌ای برای اندیشه خلاقانه سیاسی و اقتصادی وجود دارد. حتی اگر پراکسیس پاسخ‌های اندکی برای گرفتاری‌های فعلی داشته باشد، خاطره‌اش – درست مثل مدرسۀ تابستانی که روزگاری میزبانش بود – همچنان مسیری خوب برای آغاز گفتگو و در نهایت گردهم‌آوردن مردم است.
منبع:
https://www.new-east-archive.org/articles/show/13038/marx-on-the-beach-the-forgotten-story-of-yugoslavias-rebel-communist-summer-school
آلبوم تصاویر
تصاویر داخل متن همگی توسط خود نویسنده انگلیسی انتخاب شده‌اند. تصاویر این آلبوم همگی از آرشیو پراکسیس انتخاب شده اند.

http://praxis.memoryoftheworld.org/

ارنست بلوخ در کورچولا

ارنست بلوخ و هربرت مارکوزه

ارنست بلوخ، میشایل لاندمان

 

لوسین گلدمن به عنوان سخنران، از سمت چپ: اویگن فینک، آرنولد کونتسلی، گونتر ننینگ،برانکو بوشنیاک، میشاييل لاندمان، وانیا سوتلیچ، سوتو لوکیچ و نیکولای بلیو.

یورگن هابرماس در کورچولا

کئورگ فیشر به عنوان سخنران، از سمت چپ: ولیکو تسوچینانین، ووین ملیچ، اسیپ فلشتهایم، سوتزار استویانوویچ، اییرینگ فشر، رودی سوپ،دانکو گرلیچ،ملادن چالداروویچ

هربرت مارکوزه به همراه دانکو گرلیچ

فایل پی‌دی‌اف:مارکس در ساحل

منبع:

https://www.new-east-archive.org/articles/show/13038/marx-on-the-beach-the-forgotten-story-of-yugoslavias-rebel-communist-summer-school

 

[1]  Slobodan Šnajder –  اسلوبودان شنایدر نویسنده و روزنامه‌نگار کروات است که در سال ۱۹۴۸ در زاگرب متولد شد. او در زمینۀ فلسفه و مطالعات انگلیسی تحصیل کرده و به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویسان و نویسندگان کروات شناخته می‌شود. آثار او به ۱۵ زبان ترجمه شده‌اند و نمایشنامۀ معروفش، “فاوست کرواتی”، در شهرهای مختلف اروپا اجرا شده است.

[2]  Ante Rumora – آنته رومورا بازیگری بود که در مدرسۀ تابستانی کورچولا در سال ۱۹۶۸ حضور داشت و در کنار شنایدر با هربرت مارکوزه، فیلسوف برجستۀ مکتب فرانکفورت، گفتگو کرد.

[3]  Milan Kangrga

[4]  Rudi Supek

[5]  Lino Veljak – لینو ولیاک فیلسوف و استاد دانشگاه اهل کرواسی. او در سال ۱۹۵۰ در رییکا متولد شد و در دانشگاه زاگرب تحصیل کرد. وی در زمینه‌های متافیزیک، فلسفۀ مارکسیستی، و فلسفۀ تاریخ فعالیت داشته و چندین کتاب و مقاله علمی منتشر کرده است. برخی از آثار او عبارتند از: مارکسیسم و نظریۀ انعکاس (۱۹۷۹)، فلسفۀ عملی آنتونیو گرامشی  (۱۹۸۹)، افق متافیزیک (۱۹۸۸) و مقدمه‌ای بر هستی‌شناسی (۲۰۱۹) او همچنین در دانشگاه‌های مختلف اروپایی به‌عنوان استاد مهمان تدریس کرده است.

 

[6]  Rajko Grlić – . رایکو گرلیچ  کارگردان، تهیه‌کننده و فیلم‌نامه‌نویس اهل کرواسی. او در ۲ سپتامبر ۱۹۴۷ در زاگرب متولد شد و از سال ۱۹۷۴ فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرد. گرلیچ در زمینۀ سینما و فیلم‌سازی فعالیت گسترده‌ای داشته و آثار برجسته‌ای را کارگردانی کرده است. برخی از فیلم‌های معروف او عبارتند از: پاسگاه مرزی  (۲۰۰۶) و قانون اساسی (۲۰۱۶) او همچنین استاد نظریۀ فیلم در دانشگاه اوهایو و مدیر هنری جشنوارۀ فیلم موتوون در کرواسی است

[7] One More for the Road- یا یک پیک دیگر برای جاده که به معنای آخرین نوشیدن پیش از سفر است. کتاب به مانند یک فیلنامه درحال نوشته‌شدن است. مجموعه‌ای از یادداشت‌ها، سکانس‌ها و ایده‌ها که از میان‌شان خاطرات مختلفی بازگو می‌شود مثلاً در صفحۀ ۲۲۱ آن آمده «ما همچنین اولین فیلمنامۀ «واقعی» خودمان را به‌همراه گوران نوشتیم. هریک از ما یکی از سه جمله آول مدخل به فلسفه ارنست بلوخ را برداشتیم و بر مبنایشان یک داستان نوشتیم».

One More for the Road :A Director’s Notes on Exile, Family, and Film by Rajko Grlić. P.211

[8]  Ivo Kuvačić – ایوو کوواچیچ  جامعه‌شناس مارکسیست اهل کرواسی. او استاد ممتاز دانشگاه زاگرب و یکی از اعضای هیئت مشاوران مجله Praxis بود و در زمینۀ مارکسیسم انتقادی فعالیت داشت. او در مباحث فلسفی و اجتماعی اروپای شرقی نقش مهمی ایفا کرد.

[9]  Kostas Axelos – اکسلوس در زمینه‌های فلسفۀ قاره‌ای، مارکسیسم غربی، پدیدارشناسی، و تاریخ فلسفه فعالیت داشت و تأثیر زیادی بر فلسفه مدرن گذاشت. او در دانشگاه سوربن تدریس کرد و با چهره‌هایی مانند ژاک لاکان، پابلو پیکاسو، و مارتین هایدگر ارتباط داشت. از آثار برجستۀ او می‌توان به “مارکس، اندیشمند تکنیک” و “بازی جهان” اشاره کرد که در آنها به بررسی نقش تکنولوژی و بازی در فلسفه پرداخته است. همچنین کتاب مهم دیگرش «مارکس و هایدگر، تفکر آینده» به‌دست صالح نجفی و سهند ستاری ترجمه و با انتشارات هرمس منتشر شده است.

[10]  Eugen Fink – اویگن فینک (۱۹۰۵-۱۹۷۵) فیلسوف شهیر آلمانی. او از شاگردان و دستیاران ادموند هوسرل بود و در زمینۀ پدیدارشناسی استعلایی فعالیت داشت. بعدها، با مارتین هایدگر همکاری کرد و به پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی پرداخت. برخی از آثار برجستل او عبارتند از: بازی به‌عنوان نماد جهان (۱۹۶۰)،  فلسفۀ نیچه (۱۹۶۰)، متافیزیک و مرگ (۱۹۶۹) و سمینار هراکلیتوس (۱۹۷۰، با همکاری هایدگر). او همچنین در حوزه‌های هستی‌شناسی، شناخت‌شناسی، و فلسفۀ آموزش و پرورش پژوهش‌های مهمی انجام داده است

[11]  Karel Kosík – کارل کوسیک (۱۹۲۶-۲۰۰۳) فیلسوف مهم چک و نویسنده «دیالکتیک انضمامی بودن» یا «دیالکتیک امر انضمامی» است. این کتاب را دکتر محمود عبادیان به فارسی برگردانده است. کتاب می‌کوشد تفسیری تازه از آراء کارل مارکس در ترکیب با پدیدارشناسی هایدگر ارائه کند. او در دوران بهار پراگ (۱۹۶۸) از سوسیالیسم دموکراتیک حمایت کرد، اما پس از سرکوب جنبش، از دانشگاه اخراج شد و تا سال ۱۹۹۰ اجازۀ فعالیت علمی نداشت.

[12]  Àgnes Heller – آگنس هلر (۱۹۲۹-۲۰۱۹) فیلسوف و نظریه‌پرداز برجسته مجار و از شاگردان گئورگی لوکاچ. در دوران جوانی عضو مکتب بوداپست بود. کتاب بسیار مهمش «نظریۀ نیازها در مارکس» است. همچنین کتاب مهم دیگرش «نظریل مدرنیته» به‌دست فاطمه صادقی به فارسی ترجمه شده است.

[13]  Leszek Kołakowski – لشک کولاکفسکی (۱۹۲۷-۲۰۰۹) فیلسوف و تاریخ نویس اندیشه لهستانی است. ابتدا مارکسیست بود اما بعد از وقایع لهستان به انگلستان پناهنده شد و کتاب مشهور «جریان‌های اصلی مارکسیسم» را نوشت. او در این اثر و دیگر آثارش به نقد مارکسیسم می‌پردازد.

[14]  Heinz Lubasz – هاینتس لوباسز مورخ اندیشه سیاسی که در سال ۱۹۷۲ به تأسیس دانشکده تاریخ دانشگاه اسکس کمک کرد و بین سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۴ ریاست آن را بر عهده داشت.

[15] Ante Lešaja

[16] Tomislav Medak

[17]  Gajo Petrović – گایو پترُویچ فیلسوف مارکسیست و یکی از نظریه‌پردازان اصلی مکتب پراکسیس در یوگسلاوی بود. او در ۱۲ مارس ۱۹۲۷ در کارلوواتس، یوگسلاوی متولد شد و در ۱۳ ژوئن ۱۹۹۳ درگذشت. پترُویچ از منتقدان استالینیسم بود و نقش مهمی در شکل‌گیری مدرسۀ تابستانی کورچولا داشت، که محلی برای گردهمایی فیلسوفان مارکسیست از شرق و غرب در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بود.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

keyboard_arrow_up